تاریخ : پنج شنبه 89/7/8 | 7:6 عصر | نویسنده : محمدحسن زاده
به فکر شعر نبودم که یکهو نازل شد
به فکر عشق نبودم که دشمن دل شد
عبور دختری از کوچه ای که بن بست است
وخنده های از آنگونه یعنی او مست است
توزیرکانه به آنی تصرفم کردی
به عشوه های زبانی تصرفم کردی
توگفته ای به حریمت ورود ممنوع است
بدون تبصره عرض وجود ممنوع است
تودر شمال وجنوب تنم وطن داری
به خاطرات خیالیم سوء ظن داری
به عشقهای خیالی نمی شود دل بست
به دختران شمالی ...نه ،می شود دل بست
دقیقتر که به خوبی نمی شوددل بست
به دختران جنوبی نمی شوددل بست
بنا نبود که قلب غزل برنجد ...پس
چقدر مثنوی ام را...لجن شدی... ناکس
کسی به هیچ دلیلی علاقه مندت شد
غزلسرای فسیلی علاقه مندت شد
تو مارخوش خط وخالی چومن ندیدی،نه؟
توهم به هیچ دلیلی به من رسیدی،نه؟
رهاکنم هذیان را؟دُم دلم گیر است
ودام گیسوی نارنجی تو دل گیراست
به بوی گیسوی نارنجی ات که می نازی
مرا به یک هوس تازه تر می اندازی
به یک اتاق مبادا تعارفم بکنی
هراس دارم از آن دم که یوسفم بکنی
***
وشعر از شهوات مجاز دلخور شد
ادامه دادمش این راکه حیف سانسورشد
مثال : آخر سیگار فیلتر دارد
بدون تصفیه آب آهکی مضردارد
وگفته اید همینجا که شاعرش ترسید
لذا شما به شنیدن همیشه محکومید
...نقطه بعد مربع فضاعوض گردید
بنابراین وسپس با لذاعوض گردید
بنابراین به ادامه چقدر محتاجم
سپس غزل!به تومحتاج دادن باجم
ببین الهه ی شعرم،ببین غزلبانو!
قلم شود قلمی که نزَد به تو زانو
غزل فقط غَلیان غلیظ احساس است
که با شنیدن آن ذهن می شود جادو
تویی که قالب شعر جدید من هستی
دو مصرع متقارن شبیه دو ابرو
سپس دو مصرع شیرین و تلخ با دامی
دو پلک چشم نواز پریده ی ترسو
و نیم بیتی بینی عمودی وکوتاه
سپیدگون،قلمی،سرکشیده وگلبو
وبیت آخرلبهات عاشقانه ترند
دومصرع متوازی،کشیده از هرسو
غزل!ادامه ی تفسیراین غزل باتو
مسیر دورو درازی دویده ام تاتو
بیا که منتظر توست جاده ،می خندی؟
تو بند کفش خودت را چرا نمی بندی؟
گره بزن به دو کفشت ،گره زدن خوب است
وبادعا وتوسل به مه زدن خوب است
کسی به عشق من وتو حسد نمی ورزد
حسدبه عشق من وتو؟...به هیچ می ارزد
همین که دوش به دوش منی مهم این است
همین،جداشدن ما زمان تدفین است
.: Weblog Themes By Pichak :.