• وبلاگ : افسون
  • يادداشت : غزل مثنوي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 51 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    من هم حق دارم
    يک اسمِ ساده نصيبم شود
    کسي برايم سيب و سيگار بياورد
    دمي بخندد
    نگاهم کند
    بگويد بَروبچه‌ها ... احوالپرسِ ترانه‌هاي تواند،
    بگويد هر شب، ماه ...
    خواب مي‌بيند که آسمان صاف خواهد شد.


    باز هم وقت ملاقاتِ گريه و گفت‌وگو تمام شد وُ
    کسي به ديدار دريا و ستاره نيامد.


    سِجل‌هاي سوخته‌ي ما
    پُر از مُهر و علامت به رفتن است.


    عجيب است
    من به دنيا نيامده‌ام
    که پيچک و پروانه از من بترسند
    من مايلم يک لحظه سکوت کنيد
    ببينيد بَد مي‌گويم اينجا
    که هنوز هم مي‌توان ترانه سرود،
    تنها به کوه رفت
    کبوتر و غروب و انحناي دامنه را ديد.


    آدمي را نامي بوده، نامي هست
    که گاه از شنيدن نابهنگامش
    برگشته، برمي‌گردد،
    اما سِجل‌هاي سوخته‌ي ما ...!


    بوي خوشِ سيب وُ
    سيگار نيمه‌سوز مي‌آيد.

    سيد علي صالحي