• وبلاگ : افسون
  • يادداشت : عروس حجله ي رنگين
  • نظرات : 3 خصوصي ، 52 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     
    + نيماژ 

    سلام
    شعري از خانم زهره طلوع حسيني براي نقد و بررسي در جلسه ي شانزدهم تير ماه انجمن نيماژ انتخاب شده است
    منتظر نظرات راه گشاي شما گراميان دروبلاگ نيماژ و همچنين محل برگزاري نشست ها هستيم

    مکان : کانون ادبيات ايران

    زمان : پنج شبه ها ساعت پنج عصر

    www.nimage.blogfa.com

    با سپاس



    سلام عزيزم من هم خوشحال شدم از خودت چه خبر خوبي

    محمد جان قلم کم نظيري داريد دوست من

    بنويسيد

    باز هم بنويسيد که بسيار زيبا مي نويسد.


    سلام بزرگوار
    وبلاگ جديدي براي اشعار آييني م درست کرده ام
    خوشحال ميشوم در صورت تمايل مهمانش شويد
    روزهايتان لبريز عشق[گل][گل][گل]
    سلام داداش مهربان و عزيزم
    آقا ما نمک پروده ايم
    خدمتتون شاگردي ميکنيم
    جوياي احوال هستيم
    ممنونم به وبم سر زدي و ايراداتش و يادآوري کردي
    حوصله داشتي زحمت رفع ايرادش رو هم بکش
    مواظب خودت باش
    به ميناي عزيز و دوست داشتني م خيلي خيلي سلام برسون
    روزهايتان لبريز عشق

    سلام محمد عزيز

    به ياد گذشته ...

    افسون برمودا برقصان دامنت را

    دنباله ي بودا برقصان دامنت را

    براي شما آرزوي موفقيت مي کنم

    سلام به داداش خودم!
    نمي خواي سال جديد خونه تكوني كني؟
    شعراتو هميشه دوست داشتم.خودت ميدوني!

    سلام محمد جان

    وقت کردي طراز سخن بيا يه دوسه تا شعر ببينو برو خودت هم يه شعر بذار

    ممنون ميشم ازت - ترمک ارادتمند شما

    با سلام و عرض ادب ؛

    احتراما ، دعوتيد به خواندن يک غزل ...


    آيه هايي به خط نستعليق خرقه اي از نبوتم بخشيد ...


    منتظر نگاه مهربانتان هستم ...

    [گل][گل][گل]



    داداشي کجائي عزيز دل نيستي گلم !؟
    داداشي شما که جوان و دل دريائي داري نکنه از دست من و يا ديگر عزيزان ناراحت شده باشي و به ما نمي گي؟
    در هر صورت سايت متعلق به خودت است و قدم خودت و قلم زيبايت روي هر دو تا چشم درد تو بخوره تو سرم
    هيچوقت دير نيست براي گفتن .....

    سلام سال نو مبارک

    *******

    به صليب مي کشي ام

    دست هايم آغوش مي شوند

    محيط مي شوي در من

    حاصل ضربمان صفر مي شود


    بروزم و منتظرحضورتون

    سلام بر جناب حسن زاده عزيز

    خوشحال شدم از خواندنتان و لبريز

    سربلند باشيد

    سلام جناب حسن زاده عزيز

    ترمک هستم ارادتمند حضرتعالي براي نقد اشعار دوستان مي توانم در اين آدرس منتظرتون باشم ؟

    http://tarazesokhan.loxblog.com/

    خوشحال خواهم شد اگر منت بگذاريد

    ارادتمند ترمک


    سلام محمد جان

    به روزم با

    چند اپيزود مايل به هميشه

    يك شبي مجنون نمازش را شکست

    بي وضو در کوچه ليلي نشست

    ذهن او در جستجوي او نشست

    جان و ذکرش ديدن ليلي شدست

    عشق آن شب مست مستش کرده بود

    فارغ از جام الستش کرده بود

    گفت يارب از چه خوارم کرده اي ؟

    برصليب عشق دارم کرده اي

    جام ليلي را به دستم داده اي

    وندر اين بازي شکستم داده اي

    نشعه ي عشقش به جانم مي زني

    دردم از ليلاست .آنم مي زني

    خسته ام زين عشق دل خونم نکن

    من که مجنونم تو مجنونم نکن

    مرد اين بازيچه دگرمن نيستم

    اين تو و ليلاي تو من نيستم

    گفت :اي ديوانه ليلايت منم

    در ر گ و پيدا و پنهانت منم

    سال ها با جور ليلي ساختي

    من کنارت بودم و نشناختي

    عشق ليلي در دلت انداختم

    صد قمار عشق يکجا باختم

    کردمت آواره ي صحرا نشد

    گفتم عاقل مي شوي اما نشد

    عقل و هوشت در پي منظور بود

    سوختنت از ديدن معشوق بود

    ذهن و ذکرت را به او انداختي

    يک درنگ هم سوي ما ننداختي

    سوختم در حسرت يک يا ربت

    غير ليلي بر نيامد از لبت

    روز و شب اورا صدا کردي ولي

    ديدم امشب با مني گفتم بلي

    حال وآگو که خوارت کرده بود

    ‌‌ذکر او ي بي تابت کرده بود

    مرد راهم باش تا شاهت کنم

    صد چو ليلي کشته بر راهت کنم


       1   2   3   4      >